«الکس مایکلیدیس» که تا پیش از ورود به دنیای داستاننویسی، چند تجربهی ناموفق در عرصهی فیلمنامهنویسی داشت، ناگهان با رمان «بیمار خاموش» به قلهی شهرت و موفقیت پرتاب شد. «بیمار خاموش» نخستین رمان او که سال ۲۰۱۹ به بازار آمد، تقریباً همهی رکوردهای رمان تریلر را جابهجا کرد و ۵۲ هفته در صدر پرفروشهای نیویورک تایمز ایستاد. «بیمار خاموش» جایزهی کتاب سال تریلر آمریکا و جایزهی گودریدز را نیز از آن خود کرد و خیلی زود به زبانهای متعددی ترجمه شد.
اما مایکلیدیس از این همه موفقیت نترسید و خیلی زود دست به کار نوشتن رمان بعدی شد. «دوشیزگان» حتی پیش از آن که منتشر شود، همهی نظرها را به خود جلب کرده بود و بعد از انتشار نیز همان طور که انتظار میرفت، با اقبال زیادی روبهرو شد. مایکلیدیس در این رمان نیز به شکل استادانهای، عناصر جنایی را با اسطورههای یونانی و تحلیلهای روانشناختی در هم آمیخته است و داستانی را روایت میکند که نمیتوانید آن را رها کنید. و مثل رمان اولش، در پایان داستان چنان غافلگیرتان میکند که لازم است مدتی بر صندلی بمانید و نفس عمیق بکشید!
«دوشیزگان» یک تریلر روانشناختی است که مایکلیدیس با ترکیب اسطورههای یونانی، دانش روانشناختی و تکینیکهای داستان معمایی خلق کرده است. داستان از قتل یکی از دانشجویان دختر دانشگاه کمبریج آغاز میشود. دوست او به استاد خودشان بهشدت مظنون است و سعی دارد ثابت کند او گناهکار است. اما با وقوع یک قتل دیگر، ماجرا جنبههای عمیقتر و پیچیدهتری به خود میگیرد…
پابلیشرز ویکلی: «داستان افسونکنندهی دیگری از رتبهی یک پرفروشهای نیویورک تایمز که تعلیق و دلهرهی روانشناختی را با اسطورههای یونانی، قتل و عقدههای روانی در هم میآمیزد و جایگاه مایکلیدیس را به عنوان یکی از چهرههای اصلی این ژانر تثبیت میکند.»
مایکلیدیس که اصالتش به قبرس و از آنجا به یونان برمیگردد، در آمریکا بزرگ شده است. فیلمنامهنویسی خوانده و در این حوزه فعالیت حرفهای نیز داشته است، اما مطالعات عمیق و وسیع او در دنیای اساطیر یونانی که برگ برندهی کار اوست، ظاهراً در قالب فیلمنامههای امروز چندان مجال ظهور پیدا نمیکرد. او در رمان «بیمار خاموش» نشان داد که علاقهی خاصی به اسطورهها و الهههای یونان باستان دارد و با در هم تنیدن برخی از عناصر اسطورهای و دانش روانشناسی نوین، در کنار تکنیکهای قصهگویی «آگاتا کریستی» داستان روانشناختی جذابی پدید آورد. حالا او در «دوشیزگان» پا را فراتر گذاشته و بیش از پیش از اسطورهها و قصههای یونان استفاده کرده است. این نکته باعث شده «دوشیزگان» نسبت به «بیمار خاموش» لایههای بیشتری داشته باشد، ضمن آن که همچنان جذابیتهای معمایی و روانشناختی داستان حفظ شده است.
و البته یک ویژگی بسیار جذاب و غافلگیرکننده که به پایانبندی اثر مربوط میشود و خواننده را حتی بعد از تمام شدن کتاب، رها نمیکند. او در پایانبندی غافلگیرکننده، یک استاد به تمام معناست. همان طور که «بیبیسی» دربارهی او از عبارت «استاد» استفاده کرده است.
صفحهی نخست کتاب:
ادوارد فوسکا قاتل بود.
واقعیت این بود، نه چیزی که ماریانا فقط از روی هوشمندی، به عنوان یک ایده در نظر بگیرد. وجودش این را میدانست. او این حقیقت را با مغز استخوانش، خونش و بند بند وجودش حس میکرد.
ادوارد فوسکا گناهکار بود.
و هنوز نمیتوانست این را ثابت کند، شاید هرگز نمیتوانست. این مرد، همین هیولایی که بر اساس تمام احتمالات، دستکم دو نفر را کشته بود، آزادانه راه میرفت.
خیلی ازخودراضی بود و به خودش اطمینان داشت. ماریانا با خود میگفت شاید او فکر میکند قسر در میرود و پیروز میشود.
اما اینطور نبود. هرگز.
ماریانا مصمم بود از او زرنگتر باشد. مجبور بود اینطور باشد.
تمام شب نشست و هر چیزی را که رخ داده بود، به یاد آورد. اینجا، توی این اتاق کوچک و تاریک در کمبریج نشست، فکر کرد و به نتیجه رسید. به رشتههای سرخ بخاری برقی روی دیوار زل زد که میسوختند و در تاریکی میدرخشیدند. و به نوعی نشئگی رسید.
در ذهنش به اول ماجرا برگشت و همه چیز را به یاد آورد. تکتک جزئیات را.
حالا میتوانست مچش را بگیرد.
این کتاب را نشر “سنگ” منتشر کرده و در فروشگاه اینترنتی رونابوک به فروش می رسد.